جدول جو
جدول جو

معنی هادی مازندرانی - جستجوی لغت در جدول جو

هادی مازندرانی
(زَ دَ)
هادی فرزند ملاصالح از علمای شیعه و ادیبی فقیه بوده است. وی به سال 1120 درگذشت و در اصفهان در کنار قبر پدر مدفون گردید. او راست: 1- ترجمه فارسی قرآن با شأن نزول. 2- حاشیۀ تفسیر بیضاوی به فارسی. 3- الحدود و الدیات به فارسی. 4- شرح شافیۀابن حاجب و آثاری دیگر. (از ریحانه الادب ج 3 ص 425)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ زَ دَ)
اسمش محمد قاسم خان بن میرزا حسن و همشیره زادۀ محمدمهدی خان متخلص به شحنه است که در حرف شین ذکری از او رفته و خود در بدایت جوانی است و طبعش در نهایت روانی در حضرت اقدس شاهنشاه اسلام پناه گردون درگاه محمدشاه خلدالله ملکه به منصب غلام پیشخدمتی مفتخر است و در آن دربار معدلت آثار خدمتگر بواسطۀ انتساب سالهاست که با من بنده انیس و جلیس و معاشر است و غالباً در منزلم حاضر با فقیرانش میلی تمام است و در این مسلک صاحب مقام همتی عالی دارد و طریق جلادت و فتوت می سپارد قناعتی به مناعت آمیخته است و توسلی به توکل آویخته برنایی خلیق است و دانایی رفیق در طریقۀ ذوق می پوید و احیاناً شعری می گوید به قصایدش فزون از غزل طبع راغب است و قانون فصحا را تتبع و مراقب، در مبادی حال چاکر تخلص می کرده، سلیقه اش نیکوست و طریقه اش دلجو. دور نیست در فنی اگر کوشد چشمه سار ارتقا از وجودش جوشد در سنۀ 1271 هجری قمری در مازندران رحلت کرد و این ابیات از اوست. (مجمع الفصحاء ج 2 ص 367). صاحب مجمع الفصحاء در حدود 57 بیت که منتخبی از قصاید و تغزلهای اوست ثبت کرده است و در این جا چند بیت برای نمونه از اشعار او نقل میشود:
ای موی تو چون سنبل و ای روی تو گلنار
از سنبل و گلنار تو بس نرگس خونبار
گلنار که دیده ست رباید دل مردم
سنبل که شنیده ست از او خلق در آزار
سنبل که شنیده ست دل آزار و جفاجو
گلنار که دیده ست زره پوش وزره دار
سنبل که شنیده ست که گلنارش در بر
گلنار که دیده ست که سنبل بودش یار
گر سنبل و گلنار بتکرار سرودم
بر زلف و رخش هستم مفتون و گرفتار
تکرار نه زیباست مگر مدحت سلطان
کو هست جهاندار و از دودۀ قاجار..
لغت نامه دهخدا
(دِ رِ زَ دَ)
میرزا اسدالله متخلص به نادر از شاعران قرن سیزدهم است. مولدش قریۀ شهر خواست از قرای اشرف مازندران است سالها در اصفهان به تحصیل علوم ادبی و حکمت پرداخته است. هدایت در ریاض العارفین آرد: در آغاز رسالاتی در قدح صوفیه نوشت و ’چون جرح وی این طایفه را محضاً للّه نبود و در این طریقه طریق غرض می پیمود لهذا حضرت شاهنشاهی کتب وی را ضبط و از این عمل وی رامانع شدند... بالاخره از عقاید سابق نادم گردید... و بخدمت بعضی از عارفان زمان رسید و انابه پیشه گزید، صحبت و ملاقاتش مکرر اتفاق افتاد’. از اشعار اوست:
شد صرف مبانی و معانی
آوخ همه عمر و زندگانی
زین حاصل من حروف و اصوات
ز آن واصل من که مات مافات
کردم پی اهل دل تکاپوی
تازان و دوان شدم به هرکوی
یک جوهربی عرض ندیدم
دور از غرض و مرض ندیدم
زاهد که نماز میگزارد
اندرپی آز می گزارد
عابد که عبادتش خصال است
کارش همه وزر یا وبال است
تدریس مدرسان مدرس
تسخیر عوام باشد و بس
از موعظه واعظان منبر
دارند هوای جل استر
مفتی ز فتاوی مخالف
معتل العین بل مضاعف
در دهر به هر که دررسیدم
وز دیدۀ اعتبار دیدم
جز نقش تواش نبود در دل
جز فکر تواش نبود حاصل
لغت نامه دهخدا